انجمن بچه های کنکوری!

سلام بچه ها من کنکور 92 شریعتی قبول شدم...الانم قصد فروش کتابام رو دارم...هرکی خواست بهم پیغام بده جزئیاتشو بهش میگم در ضمن تهران هم هستم

ببين عزيزم من خودمو خيلي كنترل كردم كه نيام اينجا و حرفي از دانشگاه بزنم چون راستشو بخواي من اصلا از ال طاها راضي نبودم و ميدونستم اگه بيام و از دانشگاه تعريف كنم همه منصرف ميشن ولي اخرش نتونستم كه هيچي نگم چون واقعا نميشد اسمشو دانشگاه گذاشت باز الان يه مقدار بهتر شده حالا بازم اگه استاداش خوب بودن...

دوستاني كه ال طاها قبول شدن وشك دارن كه برن يا نه من خودم دانشجو ال طاها بودم(ميگم بودم چون خدارو شكر امروز انصراف دادم و ديگه نيستم!!!)اول از نظر مكاني بگم كه به نظر من فقط واسه كسايي كه خونشون غرب تهرانه خوبه چون كه من كه از شرق ميرفتم و حدود يكونيم الي دو ساعت تو راه بودم!!اول ميرفتم مترو ازادي ب...

شريعتي شبانه
اينم از اولويتهام:
1شريعتي روزانه نيمسال اول
2 شريعتي روزانه نيمسال دوم
3 شريعتي شبانه نيمسال اول
4 شريعتي شبانه نيمسال دوم
5 علم و فرهنگ

بچه ها فردا رو چيكار ميكنين؟!؟!؟!؟!؟!
بريم يا نريم؟!؟!؟

سلام عزيزم،اره از تهرانم،من شنبه دوشنبه چهارشنبه كلاس دارم،يعني فردا بايد برم ،به نظرت برم كلاسا تشكيل ميشه؟

سلام بچه ها منم رجا قبول شدم،منم نگران مسيرش هستم خيلي دوره ميترسم اين همه را بيام بعد كلاسا تشكيل نشه

مگه ميشه يهويي كنكورو حذف كنن؟!؟؟!!؟!؟!؟!؟؟
من شنيدم دفترچه ها 15 به بعد مياد

عشق و دیوانگی زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند.آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛مثلا” قایم باشک؛ همه از این پیشنها...

arezoo68 نوشته شده:هانیه جون مرسی بابت اطلاعات مفیدی که گزاشتی...

خواهش ميكنم عزيزم،وظيفه بود

كيانا

سلام بچه ها goll goll goll من تو همايش شركت كردم،اون چيزايي كه به نظرم مهم اومده براتون نوشتم اميدوارم كه به دردتون بخوره dan دانشگاههاي تهران: رجايي( رتبه زير 50)-شريعتي(رتبه زير 200)-ابرار- علم و فرهنگ -شمسي پور (شريعتي و ابرار فقط خانوم ميگيره) اگه بخواين توي تهران قبول شين بايد رتبه تون زير 500 ...

يه روز وقتي هيزم شكن مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود تبرش افتاد توي رودخونه . وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومدو ازش پرسيد :"چرا گريه ميكني؟" هيزم شكن گفت :"كه تبرم تو رود خونه افتاده" . فرشته رفت و با يه تبره طلايي برگشت و پرسيد:"ايا اين تبر توست؟" ...