مشاعره .......... با حضور تمام شعرا

[مهيار]

من که بسيار غريبان را به آبادي رساندم
عاقبت خود ماندم و ويرانه و تنهائي خود

[setayesh]

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

[farshidshd]

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه‌ اوست
اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه‌ اوست

كشته ی عشق حسين از همه كس زنده‌تر است
جان حسرت‌كش ما تشنه ی پيمانه ی اوست

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه‌ اوست
اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه اوست

هر كجا مي‌نگرم نور رُخَش جلوه‌گر است
هر كجا مي‌گذرم جلوه ی مستانه ی اوست

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه اوست

[Lilac]

تا زلف بتم به بند زنجیر منست
سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست
گویم بگرم زلف ترا هر چون هست
نه طاقت دل یابم و نه قوت دست

[مهيار]

تو اي شكوهمند من، شكوه دلپسند من

تو آن ستاره بوده اي، كه مهر آسمان شدي

زمهر برتر آمدي فراز كهكشان شدي.

[m2002k]

یکی از زلف و خال و خط بیان کرد
شراب و شمع و شاهد را عیان کرد
یکی از هستی خود گفت و پندار
یکی مستغرق بت گشت و زنار

"گلشن راز شبستري"

[farshidshd]

ره این است ، روی از طریقت متاب
بنه گام و کامی که داری بیاب

نصیحت کسی سودمند آیدش
که گفتار سعدی پسند آیدش

[m2002k]

شاها به خدایی که ترا بگزیدست
گر ملک چو تو خدایگانی دیدست
الا تو که بودست که صد باره جهان
روزان بگرفتست و شبان بخشیدست

"رباعيات انوري"

[farshidshd]

ترسم که طرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

[m2002k]

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم

"رباعيات خيام"

[farshidshd]

مَردم بیگانه را یارایِ دیدار ِتو نیست
خفته ای چون روشنایی، گر چه در آغوش ِچشم

وقتِ آن آمد که ساغر پُر کنیم از خونِ دل
کز مِی لعلت تهی شد جام ِحسرت نوش ِچشم

[m2002k]

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

"رباعيات خيام"

[khorshid]

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

سلام دوستان خیلی خوشحالم که این فروم اینقد فعال شده و امیدوارم که ادامه داشته باشه

[m2002k]

دلیل اینکـــــــــه آرومــــــــــم امیــد لمــــــــس دستاته
همین لبخـــــــند پنهانـــــی کنــــــــار لحــــــــن گیراته
دلیل اینکــــــــه تنهایــــــــــی همین دستای تنهامــــه
همین دنیـــــــای تاریکـــم، همین تردید چشمـــــــامه

[farshidshd]

هر دل سوزان هزاران راه دارد سوی تو
این همه ره را تو پایانی، ندانم کیستی