صفحه 4 از 18
ارسال شده: سهشنبه 13 فروردین 1387, 11:18 pm
توسط eli
انتظار کهنه ی لحظه ها بوی نم گرفته
نمی دانم اشک های من بودند یا باران پشت شیشه!!!
دستانم سرد شده اند
حتی نگاهم ... !!
خدای من! امشب دلتنگی را دلتنگم و انتظار را ... بیهوده به بدرقه آمده ام
اما صدایم ... اما نگاهم ... دلم!!!
دلم همیشه ی ابری است
آسمان نگاهم زخمی است
"هوای حوصله هم ابری است"
و صدایم در انتظار تلخ سکوتی دوباره است
و جاده ها که فرو می خورند گام هایم را
*
امشب تنهایی تنهاتر از شب های دیروز است
تنهایی؟!
من و فانوس ماه و سکوت شب و صدای ساز و ...
اندوهی مهربان در دلم!!!
...
تو می دانی ای ماه ای روح شب ها
نگاه صبورم ، به خوشبختی روحم ایمان ندارد!!!
آه ای سکوت کور نگاهم کن
در من امید دیدن فردا نیست!
ارسال شده: چهارشنبه 14 فروردین 1387, 11:20 am
توسط eli
خستهام
خسته از اين دنياي سياه و سفيد قلبم و مردماني كه خاكستري را نميشناسند
آبي آسمان را نميبينند و بر سبز سبزهها ميخندد.
خستهام
خسته از دلبستهگيهايي با رنگ عشق ، با نام عشق و با هر چه دروغين است از عشق .
خسته از اين چشمهاي پر دروغ كه پيشهيشان فريب است و رسمشان نيرنگ.
خستهام
خسته از انتظار بيهوده . خسته از نيامدنها و رفتنها و حتي از ماندنها . خسته از ماندن و بدينسان زيستن.
خستهام
آري ، خستهام .
پس چرا اي آرامش زيباي هستي مرا در خود غوطهور نميسازي...
ارسال شده: چهارشنبه 14 فروردین 1387, 12:21 pm
توسط eli
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسي كه خالي وجودم را از خود پر مي كرد
و پري دلم را با وجود خود خالي
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
...... و پایان داد
کسی ....
کسی که من هميشه دلم برايش تنگ می شود
....كسي كه دوستش دارم ....
عاشقانــــــه هميشـــــــه تا ابد تاخود خداونـــــد!
...دلم براي تو تنگ است ...
ارسال شده: چهارشنبه 14 فروردین 1387, 12:51 pm
توسط eli
برای دلتنگی بهانه نمی آورم
قضاوت با خودت ,
دلم اندازه یک دنیاست ...
اما
یک دنیا غم در دلم جا گرفته است
به همین سادگی ...
ارسال شده: شنبه 17 فروردین 1387, 1:48 am
توسط Ramin
ای غم ای همدم دست از سر دل بردار
ای شادی یک دم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو،این خانه به او بسپار
ارسال شده: شنبه 17 فروردین 1387, 12:45 pm
توسط Ramin
دلم گرفته است
سکوتم این واژه همیشه تکراری در پس هزار پاییز آزگار مرده است ...
دیگر قلبم به شوق پرواز نمی تپد ...
دیگر باوری برای ناباوری ام نمانده است ...
چشمانم این خورشید فانوس شکسته را
دیگر بی تاب به هیچ جاده ای خیره نمی شود ..
دستانم این تنهاهای باستانی
دیگر شوقی برای لمس گرمای دستانی دیگر ندارد
فقط منتظرم ...
منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ...
کسی بیاید و بگوید :
آقا ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟
اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ...
انتظار را دوست ندارم ..
تلخ است
سخت است
کشنده است
حتی از مرگ هم طولانی تر ..
ولی ..
مرگ را دوست دارم ..
حسی غریب را که به من می گوید آنجا کسی که دستانش حریم هیچ دستی نیست .. قلبش پاک ..و محبتش بی دریغ است ...
به راستی در آنسوی ابدیت چه کسی آغوش به سویم گشوده است تا این من تن سپرده به باد پاییز را در آغوش کشد ...
هر که باشد هرچه چه باشد ..از این آدمیان خاکی بهتر است ....
تقدیم به عزیزم که مجبور شد تنهام
ارسال شده: سهشنبه 20 فروردین 1387, 5:42 pm
توسط farshidshd
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاري است.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه پنهان کردن قلبي است که به اسفناک ترين حالت شکسته است.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن شانه هاي محکمي است که بتواني به آن تکيه کني و از غم زندگي برايش اشک بريزي.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است که مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن يک همراه واقعيست که در سخت ترين شرايط همدم تو باشد.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه به دست فراموشي سپردن قشنگ ترين احساس زندگي است.
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه يخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 2:53 pm
توسط eli
خواستم فراموشت کنم
اما باز هم هوا بارانیست
شیشه ها باز هم میگریند
وبه یاد شب بارانی ما
اشکهای حسرت دوری تو میریزند .
ولی اینبار
روی شیشه
جای انگشت تو هم خالی است ....
باز هم هوا بارانی هست
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 3:10 pm
توسط eli
شب سردی است، و من افسرده.
راه دوری است، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می كنم، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند زمن آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم ها.
فكر تاریكی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهانی.
نیست رنگی كه بگوید با من
اندكی صبر، سحر نزدیك است.
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریك است!
خنده ای كو كه به دل انگیزم؟
قطره ای كو كه به دریا ریزم؟
صخره ای كو كه بدان آویزم؟
مثل این است كه شب نمناك است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیك، غمی غمناك است.
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 3:18 pm
توسط farshidshd
هنگامی که متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت
پرسیدم کیستی؟؟
گفت: غم
گمان کردم غم نام عروسکی هست که بعدها با او بازی خواهم کرد
ولی حالا فهمیدم که خودم عروسکی هستم در دستان غم
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 4:10 pm
توسط eli
دنیا گذرگاهی است
میان آنچه که اندیشیده ایم
و آنچه کرده ایم
دریغ که اندیشه ها بیش از کرده هاست
همین لعن تاریخ است
بر انسانی که خواست اما نشد
مي نشينم
در كور سوي كوچه ي تنهايي
روزها به صبر
شب ها به انتظار
گذر زمان
گذر عمر
گفتند چون مي گذرد غمي نيست
گذشت
اما با غم
گفتند اين نيز بگذرد
گذشت
اما سخت
حال چه كنم
به چه شوقي
به چه اميدي
گذرعمر را تماشا كنم
در انتهاي كوچه ي تنهايي
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 4:29 pm
توسط eli
ما تنها زاده می شوییم
تنها زندگی می کنیم
و تنها می میریم
تنهایی
حقیقت ماست
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 4:32 pm
توسط eli
در میان دشت بی پایان تنهایی
خانه ای تا مرگ خواهم ساخت
بعد از این دل را میان قصری از فولاد خواهم بست
بعد از این زندانی از تدبیر خواهم ساخت
بعد از این پیراهن اندیشه خواهم ساخت
بعد از این تا مرگ خود، دور از سوار عشق خواهم تاخت
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 9:11 pm
توسط Ramin
زمونه به من وفا نکرد
هیچکس به من وفا نکردـ
همه بی وفان
خدا .عدالت.مظهر خوش بختی
آزادی به همه ی مردم وفا یاد بده و همه رو از بیوفا بودن محظ نجات بده
من هر کاری کردم لیاقتم این نبود
لیاقتم تنهایی نبود
ارسال شده: چهارشنبه 28 فروردین 1387, 9:12 pm
توسط Ramin
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد