صفحه 3 از 3

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 12:50 pm
توسط mortezafun
خدایا پس چرا من زن ندارم؟

خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین‌تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک‌دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم!


خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوء‌ظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو می‌دانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا عیب بزرگی‌است
من عیب دیگری اصلا ندارم!

خودم می‌دانم این "اصلا" غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیه‌ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 12:56 pm
توسط mortezafun
شب های امتحان!


بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود

این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!



مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !



خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !



استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان

دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !



مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !



مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست

خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !



هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او

چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود



رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود



توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!



" مشروط الشعرا "



* " خر زدن " فرایندی که طی اون یک دانشجو از حالت طبیعی خارج شده و زمان زیادی رو به مطالعه میپردازه ؛ خر زدن شرط لازم و نه کافی برای استاد دانشگاه شدن هست ؛میشه اون رو جز آلرژی های فصلی به حساب آورد (فصل امتحانات) ؛ خر زدن در شبهای امتحان به صورت فراگیری در دانشجو ها ظاهر میشه و مهمترین علامت اون علاقه شدید به کتب درسی بخصوص کتبی هست که در طول ترم تمایل چندانی به اون ها نداریم ؛ از عوارض جانبی خر زدن میشه به سرخی چشم ها ، گودی و سیاهی زیر چشم و موارد مشابه صورت آرایش نشده در خانوم ها و موهای ژل نزده در آقایون اشاره کرد ؛ این مشکل نیاز به داروی خاصی نداره و بلافاصله بعد از اتمام فصل امتحانات بخودی خود برطرف میشه .



تقدیم به همه دانشجو ها !

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 12:59 pm
توسط mortezafun
غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد

دارد این یارانه ها استان به استان می رسد


مبلغش هر چند فعلا قابل برداشت نیست

موسم برداشت حتما تا زمستان می رسد


در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود

بعد از این یک پول یا مفتی فراوان می رسد


چند سالی مایه داران حال می کردند و حال

نوبت حالیدن یارانه داران می رسد


شهر ،کلا شور و حال دیگری بگرفته است

بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد


آن یکی با ساز،رنگ گلپری جون می زند

این یکی با دنبکش ،بابا کرم خوان می رسد


عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است

شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد


مش رجب ،آن گوشه هی یکریز بشکن می زند

خاله توبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد


تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:

خب خدارا شکر پول کفش و تنبان می رسد


مادرم هم خنده جانانه ای فرمود و گفت

پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد


بی بی ازآن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:

خرج استخر و سونا م ای جانمی جان می رسد


خانعمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک

تا بگیرد آنچه را فعلا به ایشان می رسد


اصغری در پای منقل ،بود سرگرم حساب

تا ببیند پول چندین لول، الان می رسد


خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند

طفکی از دور با چشمان گریان می رسد


http://noqte.com/upload/content/Iran-oil.gif

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 1:02 pm
توسط mortezafun
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!
پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد
همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد
تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار
روی آرای همان مردم آنجا آمد
چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد
گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد
یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟
کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد
آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد
رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد
لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد
این سیاهیست که با پول سفیدان جهان
پی افزایش سرمایه به سودا آمد
«آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»*
فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد
همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید
این یکی از پی نو کردن لولا آمد
چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد
به طرفدار محمد مگرش رحم آید
اینکه با همرهی امت موسی آمد

نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 1:04 pm
توسط mortezafun
گفتگوی کفن با مرده

های حاجی پاشو چه وقت خوابه


پاشو دیگه وقت حساب کتابه




هو، نگو این کیه که آزار داره


پاشو ببین کفن با هات کار داره!




چه هیکلی زدی به هم، آفرین



چش نخوری، قد و برم آفرین




بی‏خودی زور نزن دیگه تو مُردی


چن ساعتی می‏شه که جون سپردی




حالا دیگه وقت حساب کتابه


داد نزنی مُرده ی زیری خوابه




مُرده‏ی زیری آدمی خلافه


تیزی باهاش دَفنه تو غلافه




قاط بزنه تیزی رو وَر می‏داره


می‏زنه و بابا تو در میاره




یادت میاد چه روزگاری داشتی


چه اسکناسا که روهم می‏ذاشتی؟




هی اسکناس می‏ذاشتی رو اسکناس


اونم با پول رشوه و اختلاس




می‏گفتی یک وعده غذا کافیه


صرف غذا باعث علافیه!




می‏گفتی یک آدم با کیاست


باید کُنه تو زندگی قناعت




لباس ده سال پیشت تنت بود


هم تن تو هم تن اون زنت بود




بعد شعار ضد صهونیستی


سر می‏دادی شعار ساده زیستی!




می‏گفتی آدمی که ساده زیسته



نمره زندگیش همیشه بیسته




لباس وصله‏دار تنت می‏کردی



هزار تا نفرین به زنت می‏کردی




می‏گفتی روسری برات خریدم


نمی‏دونی چه زحمتی کشیدم




فقط یادت باشه به هر بهونه



باید هف هش سالی سرت بمونه




عروسی و عزا سرت کن خانوم



خلاصه هر کجا سرت کن خانوم




زیاد نشورش یهو رنگش می‏ره


رنگ گل سرخ و قشنگش می‏ره




هَف هَش سالی با روسریت صفا کن


تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن




الگوی مصرف که نداشتی حاجی



هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی




خیال نکن دنیا هنوز همونه


پشت سرت نفرین این و اونه




تو شیشه کردی خون هر فقیرو



چقد بیچوندی مردم اسیرو




خیال نمی‏کردی یه ذره هیچم


یروز منم دور تنت بپیچم!




مصرف کارای بدت زیاد بود



خیلی کارات قابل انتقاد بود




یادت میاد همسایه‏تون نون نداشت



حتی پول دوا و درمون نداشت؟




یادت میاد گفتی به من چه ول کن



این آدما رو زنده زنده گِل کن؟




ببین همون همسایه صبورت



خاک داره با بیل می ریزه تو گورت!




یکی نبود بهت بگه که بسه



خدا همیشه جای حق نشسته؟




یادت نبود فشار قبری هم هس


خورشید حقی پشت ابری هم هس؟





هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟


نکیر و منکر به گوشت نخورده؟




نکیر و منکر دوتا بی‏گناهن


پیام دادن دارن میان، تو راهن!




اهل مزاح و رشوه خواری نیستن



اونجوری که تو دوس داری نیستن




تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی



چرا که اصلاً کار خوب نکردی




کاری که اینجا دستتو بگیره


البته این حرفا واسه تو دیره!




اونقدِ حرص مال دنیا خوردی


تا آخرش سکته زدی و مُردی


کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود


مصرف انسانیتت کم نبود

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 1:06 pm
توسط mortezafun
اهل دانشگاهم

رشته ام الافي‌ست

جيب‌هايم خالي ست

پدري دارم

حسرتش يک شب خواب!

دوستاني همه از دم ناباب

و خدايي که مرا کرده جواب.

اهل دانشگاهم

قبله‌ام استاد است

جانمازم نمره!

خوب مي‌فهمم

سهم آينده من بي‌کاريست

من نمي‌دانم که چرا مي‌گويند

مرد تاجر خوب است

و مهندس بي‌کار

وچرا در وسط سفره ما مدرک نيست!

(چشم ها را بايد شست

جور ديگر بايد ديد

) بايد از آدم دانا ترسيد!

بايد از قيمت دانش ناليد!

وبه آنها فهماند

که من اينجا

فهم را فهميدم

من به گور پدر علم و هنر خنديدم

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: پنج‌شنبه 12 آبان 1390, 4:06 pm
توسط $ensieh
خيلي جالب بود ممنون poo
منبع فوق العادتون چيه؟ dan

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: جمعه 13 آبان 1390, 4:04 am
توسط mortezafun
$ensieh نوشته شده:خيلي جالب بود ممنون poo
منبع فوق العادتون چيه؟ dan

من کتاب لطیفه های شعری دارم که با دستگاه اسکن اون رو به شما بچه های عزیز تقدیم میکنم goli

Re: شعر های زیبا وطنز

ارسال شده: دوشنبه 27 آبان 1392, 3:43 pm
توسط nasim1
nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh nisdh داااش مرتضی مچکریم مرتضی داااداش مچکریم ddn: