شاعرانه ها

عاشقان شعر و ادبیات بیایید اینجا

مدیر انجمن: Moh3n II

قفل شده
آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

Re: شاعرانه ها

پست توسط eli » سه‌شنبه 16 شهریور 1389, 11:42 pm

هنوز همیشه هرگز

هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می ایم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

آواتار کاربر
eli
مدیر نمونه سایت کارشناسی
مدیر نمونه سایت کارشناسی
پست: 2590
تاریخ عضویت: چهارشنبه 3 مرداد 1386, 9:45 pm

Re: شاعرانه ها

پست توسط eli » سه‌شنبه 16 شهریور 1389, 11:44 pm

همواره تویی

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می خواندم از لابتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی هرچه تو گویی و تو خواهی
در قفس کـــــــــه باشی دیگر شیـــــــــر یا قنـــــــــاری بودنت مهم نیســـــــــت.

آزادی یـــــــــک دنیـــــــــاست پراز حرفـــــــــای نگفتـــــــــه.

در کشـــــــــور مـــــــــن آزادی فقط نام یک میدان است.

Sina-S
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 699
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 21 مهر 1387, 3:26 pm

Re: شاعرانه ها

پست توسط Sina-S » چهارشنبه 17 شهریور 1389, 12:17 am

خــســـــته ام از آرزوها ، آرزوهــــــاي شـــعاري

شــــوق پرواز مــــــــجازي ، بالهاي اســــتعاري

لحظه هاي كاغذي را روز و شــب تــــكرار كردن

خـــاطرات بايــــگاني ، زنـــــدگي هــــاي اداري

عصر جدولهاي خالي ، پارك هـــاي اين حـوالي

پرسه هاي بي خيالي ، نيمكت هاي خــماري


رونـــــوشت روزها را روي هم ســـــنجاق كردم

شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري

آواتار کاربر
بهزاد
کاربر معمولي
کاربر معمولي
پست: 196
تاریخ عضویت: جمعه 17 اردیبهشت 1389, 2:19 am
تماس:

Re: شاعرانه ها

پست توسط بهزاد » چهارشنبه 17 شهریور 1389, 2:41 am

نمی دونم این شعرو شنیدین یا نه؛ من که فقط مصرع اولشو شنیده بودم.
جالب اینجاست که این شعر تو کتابی بود که اصلا نمیشه تصورشو کرد؛ تو یه کتاب مربوط به بانک اطلاعاتی!

براتون میزارم، فوق العاده است:

کاش می شد سرنوشت خویش را از سر نوشت / کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت
کاش می شد پشت پا زد ب تمام زندگی / داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
کاش می شد همچو سعدی رفت و رفت و رفت و رفت / قصه ی دلدادگی را بی در و پیکر نوشت
کاش می شد همچو حافظ فارغ از وابستگی / بی خود از خود بود و یک دیوان شعر تر نوشت
کاش می شد همچو مولانا ز قرآن مغز را / برگزید و "پوست را بگذار بهر خر" نوشت
کاش می شد همچو خیام از فراز قله ها / جنگ شعر و دانش و اندیشه را از بر نوشت
کاش می شد همچو فردوسی به سی سال تمام / حکمت و تاریخ حکمت را به یک دفتر نوشت
کاش می شد چون نظامی راوی صد بزم بود / عشق را با قصه ی شیرین تر از شکر نوشت
کاش می شد این غزل را پاره کرد و دور ریخت / جای آن یک چامه ی خونین خنیاگر نوشت
کاش می شد با زبانی ساده و عریان و ناب / شعر "حق جو" گفت و پس آنرا به آب زر نوشت

واقعا کاش می شد... . :wink:
ما فرصت برابری برای نابرابر بودن داریم.

مرکز دانلود کتاب های تخصصی رشته کامپیوتر: http://ebook.sabalantech.ir

آواتار کاربر
Pa pegah
پست: 5
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 26 فروردین 1389, 12:41 pm
محل اقامت: تهران

Re: شاعرانه ها

پست توسط Pa pegah » پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 5:22 pm

کسی را می شناسم
که هر گاه به خیابان می رود
قلبش را در خانه می گذارد
و قلبش برایش دست تکان می دهد
به او زنگ می زند
و با صدای نا مفهومی
می گوید:دوستت دارم..."چه کلمه ی نا مفهومی...
و او نمی خواهد
که قلبش
با افکار فلزی دوستانش آشنا شود.
آه...
در این هجوم خالی دست ها و آغوش ها
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد
در این هجوم خالی دستها و آغوش ها
صدای واقعی هیچ کس
به گوش نمی رسد ...

faezehh
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 627
تاریخ عضویت: دوشنبه 8 شهریور 1389, 8:34 pm
محل اقامت: پونک

Re: شاعرانه ها

پست توسط faezehh » پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 8:57 pm

خيلي سخته چيزي رو كه تا ديشب بود يادگاري
صبح بلند شي و ببيني كه ديگه دوسش نداري
خيلي سخته كه نباشه هيچ جايي براي آشتي
بي وفا شه اون كسي كه جونتو واسش گذاشتي
خيلي سخته تو زمستون غم بشينه روي برفا
مي سوزونه گاهي قلب و زهر تلخ بعضي حرفا
خيلي سخته اون كه مي گفت واسه چشات مي ميره
بره و ديگه سراغي از تو و نگات نگيره
خيلي سخته تا يه روزي حرفهاي اون باورت شه
نكنه يه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خيلي سخته كه عزيزي يه شب عازم سفر شه
تازه فرداي همون روز دوست عاشقش خبر شه
خيلي سخته كه دلي رو با نگات دزديده باشي
وسط راه اما از عشق يه كمي ترسيده باشي...
خيلي سخته توي پاييز با غريبي آشنا شي
اما وقتي كه بهار شد يه جوري ازش جدا شي...
خيلي سخته واسه ي اون بشكنه يه روز غرورت
اون نخواد ولي بمونه هميشه سنگ صبورت ...
خيلي سخته اونكه ديروز تو واسش يه رويا بودي
از يادش رفته كه واسش تو تموم دنيا بودي
خيلي سخته بري يك شب واسه چيدن ستاره
ولي تا رسيدي اونجا ببيني روز شد دوباره
خيلي سخته كه من و تو هميشه با هم بمونيم
انقدر عاشق كه ندونن ديوونه كدوممونيم
آخرین ویرایش توسط faezehh در چهارشنبه 10 فروردین 1390, 7:23 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

اینجا مدینه است

بوی عطر همه جا حس میشه ولی هنوز بوی در سوخته به مشام میرسه

اینجا مدینه است

صدای عشق و عاشقی بلنده ولی هنوز صدای نامردی ونامردمی بلندتر!!

پرگل
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 15
تاریخ عضویت: شنبه 24 بهمن 1388, 12:12 am

Re: شاعرانه ها

پست توسط پرگل » جمعه 19 شهریور 1389, 4:19 pm

آن روز که سیب شکل گندم شده بود

در کوچه ی استعاره ها گم شده بود

آدم به بهشت معتبر بود و امین

یک لحظه ، فقط سوء تفاهم شده بود !!
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد

آواتار کاربر
mehdijj
کاربر متوسط
کاربر متوسط
پست: 244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 8 فروردین 1389, 10:56 am

Re: شاعرانه ها

پست توسط mehdijj » جمعه 19 شهریور 1389, 6:22 pm

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است.

من تمام هستی ام را

در نبرد با سرنوشت

در تهاجم با زمان

آتش زدم، کشتم.

من بهار عشق را دیدم، ولی باور نکردم

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر بودن

همه صبر و قرارم رفت، بهارم رفت...
مسعود فردمنش
شهید دکتر مصطفی چمران
دکتری فیزیک هسته ای گرایش گداخت هسته ای از بزرگترین و یکی از معتبر ترین دانشگاه های دنیا برکلی کالیفرنیای امریکا-شاگرد اول دانشگاه برکلی از بین تمامی نوابغ و مغزهای دنیا-استاد تمام دانشگاه برکلی-عضو سازمان فضایی ناسا-عضو موسسه بزرگ و معتبر T&T امریکا-یکی از بزرگترین دانشمندان فیزیک اتمی دنیا-مرد خاکی جبه های جنوب لبنان-معاون نخست وزیر-وزیر دفاع-نماینده مجلس-و سردار جبه های جنوب سردار دهلاویه

---------------------------------------------
مصطفی می‌گفت: «در دنیا آدم‌هایی هستند که به ظاهر زنده‌اند. نفس می‌کشند. راه می‌روند، حرف می‌زنند، زندگی می‌کنند، اما در حقیقت اسیر دنیا، برده زندگی و ذلیل حوادث هستند. اینان برای آن‌که نمیرند، آن‌قدر خود را کوچک می‌کنند که گویا مرده‌اند. اما انسان‌های آزاده، ممکن است کوتاه زندگی کنند، ولی تا آنجا که زنده هستند، به راستی زندگی می‌کنند و با اختیار خود نفس می‌کشند. محکوم اراده دیگری نیستند. دیگران تسلیم او هستند».

زهـــــرا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1253
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 18 شهریور 1389, 1:09 am
محل اقامت: wonderland

Re: شاعرانه ها

پست توسط زهـــــرا » جمعه 2 مهر 1389, 12:09 am

...
آخرین ویرایش توسط زهـــــرا در جمعه 22 مهر 1390, 1:07 pm، در مجموع 1 بار ویرایش شده است.

آواتار کاربر
Rahaa
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 26
تاریخ عضویت: چهارشنبه 10 شهریور 1389, 7:57 pm
محل اقامت: رشت
تماس:

Re: شاعرانه ها

پست توسط Rahaa » جمعه 2 مهر 1389, 9:52 pm

سلام.
از شعرای قشنگ تو تاپیک واقعا لذت بردم. ممنون


ترک شیرازی
دعوایی که بین حافظ و صائب و شهریار بر سر "آن ترک شیرازی" اتفاق افتاده:

به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

و صائب در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

و شهریار در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

و دوستی گوید:
هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
اگر تمام شب براي از دست دادن خورشيد گريه کني لذت ديدن ستاره ها را از دست خواهي داد

آواتار کاربر
Rahaa
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 26
تاریخ عضویت: چهارشنبه 10 شهریور 1389, 7:57 pm
محل اقامت: رشت
تماس:

Re: شاعرانه ها

پست توسط Rahaa » جمعه 2 مهر 1389, 9:54 pm

" حمید مصدق"



*تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم..

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...
اگر تمام شب براي از دست دادن خورشيد گريه کني لذت ديدن ستاره ها را از دست خواهي داد

faezehh
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 627
تاریخ عضویت: دوشنبه 8 شهریور 1389, 8:34 pm
محل اقامت: پونک

Re: شاعرانه ها

پست توسط faezehh » جمعه 2 مهر 1389, 10:16 pm

فروغ فرخزاد
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت




اینجا مدینه است

بوی عطر همه جا حس میشه ولی هنوز بوی در سوخته به مشام میرسه

اینجا مدینه است

صدای عشق و عاشقی بلنده ولی هنوز صدای نامردی ونامردمی بلندتر!!

آواتار کاربر
رضــــــــــا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1449
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 16 اسفند 1388, 7:17 pm

Re: شاعرانه ها

پست توسط رضــــــــــا » سه‌شنبه 6 مهر 1389, 8:33 am

دل خویش را بگفتم، چو تو دوست می گرفتم *** نه عجب که خوب رویان بکنند بی وفایی

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم ***دگری نمی شناسم تو ببر که آشنایی

من از آن گذشتم ای دوست که بشنوم نصیحت *** برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی

درِ چشم ، بامدادان به بهشت برگشودن *** نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی

تو که گفته ای تأمل نکنم جمال خوبان *** بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
اگر درباره ی افراد قضاوت کنید، فرصتی برای دوست داشتنشان نمی یابید

آواتار کاربر
رضــــــــــا
كاربر عالي
كاربر عالي
پست: 1449
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 16 اسفند 1388, 7:17 pm

Re: شاعرانه ها

پست توسط رضــــــــــا » سه‌شنبه 6 مهر 1389, 8:44 am

سخن عشق تو بی آنکه برآید به زبانم *** رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم *** باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم

گر چنان است که روزی من مسکین گدا را *** به در غیر ببینی ز در خویش برانم

من در اندیشه ی آنم که روان بر تو فشانم *** نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن *** که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت *** دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم

درّم از دیده چکان است به یاد لب لعلت *** نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم *** که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
اگر درباره ی افراد قضاوت کنید، فرصتی برای دوست داشتنشان نمی یابید

پرگل
کاربر ساده
کاربر ساده
پست: 15
تاریخ عضویت: شنبه 24 بهمن 1388, 12:12 am

Re: شاعرانه ها

پست توسط پرگل » سه‌شنبه 6 مهر 1389, 11:29 am

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

تا آمدن با تو خدا حافظی کنم

بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد

قفل شده