مناجات با خدا
مدیر انجمن: Moh3n II
مناجات با خدا
به تو سلام مي دهم،اما چگونه با تو حرف بزنم،درحالي که به گفته هايت پشت کرده ام.
چگونه دراقيانوس عشقت غوطه خوردم در حالي که در قلب کويرم؟
چگونه شميم با تو بودن را استشمام کنم در حالي که در مزلبه ماديات جان ميسپارم؟
حال قلبم در کلام نمي گنجد و در وصف نمي آيد و سخن از بيان درونم عاجز است.
دلم شه پر عشق درآورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولي دلپذير تر از قله قاف تو جايي نيافت.
دل رفت و ديد و عاشق شد، اما تن نمي رود، مي رنجاند و مي آزارد، خدايا ياري ام کن. معشوقا!
عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا مي کند، سيرابش کن.
خدايا جاودان آتشبان آتش عشقت در وجو دم باش، ضجه عاجزانه ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگي از انتظار ديدارت، سر به ديوار تن مي کوبد، عروج، مژده ده.
چگونه دراقيانوس عشقت غوطه خوردم در حالي که در قلب کويرم؟
چگونه شميم با تو بودن را استشمام کنم در حالي که در مزلبه ماديات جان ميسپارم؟
حال قلبم در کلام نمي گنجد و در وصف نمي آيد و سخن از بيان درونم عاجز است.
دلم شه پر عشق درآورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولي دلپذير تر از قله قاف تو جايي نيافت.
دل رفت و ديد و عاشق شد، اما تن نمي رود، مي رنجاند و مي آزارد، خدايا ياري ام کن. معشوقا!
عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا مي کند، سيرابش کن.
خدايا جاودان آتشبان آتش عشقت در وجو دم باش، ضجه عاجزانه ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگي از انتظار ديدارت، سر به ديوار تن مي کوبد، عروج، مژده ده.
روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : " می آید. من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد. " و سرانجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ! " گنجشك گفت : " لانه كوچكی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی كسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم، كجای دنیا را گرفته بود ؟ " و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت : " ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمین مار پر گشودی. " گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت : " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی..." اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد...!
خدایا
اگرچه ناپاکم وگناه آلود
اما میدانم اگر نگاه رحمتت را بر من بیفکنی
قلب من چون برف سپید وپاک خواهد شد
خدایا
ذهنم پریشان است
قلبم بی قرار است
افکارم شوریده اند ودر مانده ام
پس رشته افکارم را به دست های امن تو میسپارم
خدایا مرا قلبی ببخش
که برای دیگران بتپد
با اشک دیگران اشک بریزد
از شادی دیگران شاد شود
ورنج دیگران را رنج خود بداند
قلبی که مرا با تمامی آفرینش پیوند زند
اگرچه ناپاکم وگناه آلود
اما میدانم اگر نگاه رحمتت را بر من بیفکنی
قلب من چون برف سپید وپاک خواهد شد
خدایا
ذهنم پریشان است
قلبم بی قرار است
افکارم شوریده اند ودر مانده ام
پس رشته افکارم را به دست های امن تو میسپارم
خدایا مرا قلبی ببخش
که برای دیگران بتپد
با اشک دیگران اشک بریزد
از شادی دیگران شاد شود
ورنج دیگران را رنج خود بداند
قلبی که مرا با تمامی آفرینش پیوند زند
خداوندا...
من از تنهايي و برگ ريزان پاييز، من از سردي سرماي زمستان،من از تنهايي و دنياي بي تو مي ترسم.
خداوندا...
من از دوستان بي مقدار، من از همرهان بي احساس،من از نارفيقي هاي اين دنيا مي ترسم.
خداوندا...
من از احساس بيهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب مي ترسم.
خداوندا...
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور يا نزديک مي ترسم.
خداوندا...
. من از ماندن مي ترسم
خداوندا...
من از رفتن مي ترسم
خداوندا...
پناهم ده.
من از تنهايي و برگ ريزان پاييز، من از سردي سرماي زمستان،من از تنهايي و دنياي بي تو مي ترسم.
خداوندا...
من از دوستان بي مقدار، من از همرهان بي احساس،من از نارفيقي هاي اين دنيا مي ترسم.
خداوندا...
من از احساس بيهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب مي ترسم.
خداوندا...
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور يا نزديک مي ترسم.
خداوندا...
. من از ماندن مي ترسم
خداوندا...
من از رفتن مي ترسم
خداوندا...
پناهم ده.
خدا رو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام
خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت
خدا رو میخوام اما نه واسه زیبا و زشت
خدا رو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم
خدا رو میخوام نه واسه روزای تلخ آخرم
خدا رو میخوام نه واسه سکه و سکوی و مقام
خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن رو یادم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره
خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو تنها نمیزاره
خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه
خدا رو دوست دارم واسه اینکه منو تو با همیم
خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیم
تو با منی ، هر جا برم ، مهر تو من به جونمه
عشقت نمیره از سرم ، تو پوست و استخونمه
یه دم اگه نبینمت ، یه دنیا دل تنگت میشم
نگاه دریایی تو ، آبی روی آتیشم
واست دلم ، واست تنم ، اصلا تمام زندگیم
از تو دوباره من شدم ، با تو تموم شد خستگیم
نم نم بارون چشات ، گواه عشق پاکمه
هم نفس قسمت من ، دوست دارم یه عالمه
خدا رو میخوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت
خدا رو میخوام اما نه واسه زیبا و زشت
خدا رو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم
خدا رو میخوام نه واسه روزای تلخ آخرم
خدا رو میخوام نه واسه سکه و سکوی و مقام
خدا رو میخوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن رو یادم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره
خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو تنها نمیزاره
خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه
خدا رو دوست دارم واسه اینکه منو تو با همیم
خدا رو دوست دارم که میدونه ما عاشق همیم
تو با منی ، هر جا برم ، مهر تو من به جونمه
عشقت نمیره از سرم ، تو پوست و استخونمه
یه دم اگه نبینمت ، یه دنیا دل تنگت میشم
نگاه دریایی تو ، آبی روی آتیشم
واست دلم ، واست تنم ، اصلا تمام زندگیم
از تو دوباره من شدم ، با تو تموم شد خستگیم
نم نم بارون چشات ، گواه عشق پاکمه
هم نفس قسمت من ، دوست دارم یه عالمه
سلام خدا جون
خدایا ، قربونت برم ، آخه این چجور امتحان کردنه ، تو که میدونی من طاقت این همه سختی رو ندارم ، تو که میدونی دل من از شیشه ست و زود میشکنه ، چرا همه ی امتحانات رو یکجا داری ازم میگیری ، حداقل بینش یکم بهم مهلت بده تا خودم رو آماده کنم
خدایا ازم امتحان نگرفتی ... نگرفتی .... حالا داری همرو با هم میگیری ، ولی خدایا دیگه کم کم صبرم داره لبریز میشه ، دیگه طاقت ندارم ، خودت هوام رو داشته باش ، توی این دنیا آغوش گرمی پیدا نکردم تا در آغوشش بگیرم و گریه کنم ، الان بیشتر از هر وقتی محتاج آغوشت هستم ، تنهام نزار .......
خدایا همه ی مریض ها رو شفا بده ، مریض منم شفا بده
خدایا ، قربونت برم ، آخه این چجور امتحان کردنه ، تو که میدونی من طاقت این همه سختی رو ندارم ، تو که میدونی دل من از شیشه ست و زود میشکنه ، چرا همه ی امتحانات رو یکجا داری ازم میگیری ، حداقل بینش یکم بهم مهلت بده تا خودم رو آماده کنم
خدایا ازم امتحان نگرفتی ... نگرفتی .... حالا داری همرو با هم میگیری ، ولی خدایا دیگه کم کم صبرم داره لبریز میشه ، دیگه طاقت ندارم ، خودت هوام رو داشته باش ، توی این دنیا آغوش گرمی پیدا نکردم تا در آغوشش بگیرم و گریه کنم ، الان بیشتر از هر وقتی محتاج آغوشت هستم ، تنهام نزار .......
خدایا همه ی مریض ها رو شفا بده ، مریض منم شفا بده
خدايا اى آخرين مقصد آرزوها
و اى كسى كه درگاه او جاى دست يافتن به خواستهها است
و اى كسى كه نعمتهايش را به بها نمىدهد [ و به بهانه مىدهد،]
و اى كسى كه عطاهايش را به كدورت منت نمىآلايد.
و اى كسى كه با او بىنياز توان شد، و از او بىنياز نتوان گشت،
و اى كسى كه روى به او توان آورد، و از او روى بر نتوان تافت،
و اى كسى كه مسئلتها گنجهايش را فانى نمىسازد،
و اى كسى كه توسل به وسيلهها حكمتش را تغيير نمىدهد،
و اى كسى كه رشته احتياج محتاجان از او بريده نمىشود،
و اى كسى كه دعاى خوانندگان او را خسته نمىسازد،
تو خود را به بىنيازى از آفريدگانت ستودهاى،
و تو به بىنيازى از ايشان شايستهاى و ايشان را به فقر نسبت دادهاى،
و ايشان سزاوار احتياج به تو اند.
از اين رو هر كه جبران احتياج خود را از جانب تو طلب كند و برگرداندن فقر را از خود بوسيله تو بخواهد،
پس حقا كه او حاجتش را در جايگاه خود طلبيده ، و در پى مطلب خود از راهش بر آمده.
و هر كه حاجت خود را به يكى از آفريدگان تو متوجه سازد يا او را بجاى تو وسيله بر آمدن آن حاجت قرار دهد،
پس حقا كه خود را در معرض نوميدى گذاشته.
و از جانب تو سزاوار حرمان از احسان شده است.
و اى كسى كه درگاه او جاى دست يافتن به خواستهها است
و اى كسى كه نعمتهايش را به بها نمىدهد [ و به بهانه مىدهد،]
و اى كسى كه عطاهايش را به كدورت منت نمىآلايد.
و اى كسى كه با او بىنياز توان شد، و از او بىنياز نتوان گشت،
و اى كسى كه روى به او توان آورد، و از او روى بر نتوان تافت،
و اى كسى كه مسئلتها گنجهايش را فانى نمىسازد،
و اى كسى كه توسل به وسيلهها حكمتش را تغيير نمىدهد،
و اى كسى كه رشته احتياج محتاجان از او بريده نمىشود،
و اى كسى كه دعاى خوانندگان او را خسته نمىسازد،
تو خود را به بىنيازى از آفريدگانت ستودهاى،
و تو به بىنيازى از ايشان شايستهاى و ايشان را به فقر نسبت دادهاى،
و ايشان سزاوار احتياج به تو اند.
از اين رو هر كه جبران احتياج خود را از جانب تو طلب كند و برگرداندن فقر را از خود بوسيله تو بخواهد،
پس حقا كه او حاجتش را در جايگاه خود طلبيده ، و در پى مطلب خود از راهش بر آمده.
و هر كه حاجت خود را به يكى از آفريدگان تو متوجه سازد يا او را بجاى تو وسيله بر آمدن آن حاجت قرار دهد،
پس حقا كه خود را در معرض نوميدى گذاشته.
و از جانب تو سزاوار حرمان از احسان شده است.
مشاوره خصوصی کنکور 92 برای متقاضیان قبولی در سراسری تهران
الو سلام منزل خداست؟
اين منم مزاحمي که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل شروع شد
خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند ترصداي من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوي خود تا کمي سبک شوم
پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست .
الو مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ....
اين منم مزاحمي که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل شروع شد
خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند ترصداي من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوي خود تا کمي سبک شوم
پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست .
الو مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ....
خدایم
تنها آرزویم در این ساعات ، در این روز که با شکوه است برای هر بنده ای ، من بی حضور سایه گرمت تنهایم ، دلم تنگ است ، چشمانم پر از اشک ، بغض گلویم را میفشارد ، اما دریغ از قطره ای اشک ، نمیدانم که دگر چگونه صدایت کنم !
خـــدایا مـــن چگــونه وصف گــویم حـــال زارم را
تـــمــام بـــیــــقراریــهــا و شــب گــردی تــــارم را
مـــرا یـــاد آر مــن عــاشــق به روی مــاه تو هستم
که گر یــاد آریم بر خــود کشم مــن کوله بــــارم را
خـــدایــــا عشق تـــو در قلب من ســرزنــدگی دارد
که از عشقت بسی عشق اســت چشم اشـک بارم را
تو از عشقت به من عشقی رســاندی عـاشق صادق
تو رحمت کن پس این دل را وهم آن غمگسـارم را
تنها آرزویم در این ساعات ، در این روز که با شکوه است برای هر بنده ای ، من بی حضور سایه گرمت تنهایم ، دلم تنگ است ، چشمانم پر از اشک ، بغض گلویم را میفشارد ، اما دریغ از قطره ای اشک ، نمیدانم که دگر چگونه صدایت کنم !
خـــدایا مـــن چگــونه وصف گــویم حـــال زارم را
تـــمــام بـــیــــقراریــهــا و شــب گــردی تــــارم را
مـــرا یـــاد آر مــن عــاشــق به روی مــاه تو هستم
که گر یــاد آریم بر خــود کشم مــن کوله بــــارم را
خـــدایــــا عشق تـــو در قلب من ســرزنــدگی دارد
که از عشقت بسی عشق اســت چشم اشـک بارم را
تو از عشقت به من عشقی رســاندی عـاشق صادق
تو رحمت کن پس این دل را وهم آن غمگسـارم را